یک دنیا سکوت سهم من از تو....

  • ۱۸:۰۲

کوچک بودم

تازه پچ پچ های یواشکی و خنده های زیر زیرکی دخترانه ی مان شروع شده بود

دوستم پرسید: تا حالا کسی را دوست داشته ای....

من اما  نمی شنیدم چه میگفت

یاد بازی های کوکانه یمان افتاده بودم که هیچ وقت من را راه نمی دادی....

بزرگ تر شدم

دوستم میگفت

امروز یک نامه گرفتم

من اما نمی شنیدم

یاده سوال ریاضی افتاده بودم که برایم با خط خودت حل کرده بودی

دانشگاه بودیم

تعریف میکردند از اولین بوسه عاشقانه یشان..

من اما نمی شنیدم

یاده اولین تماس دستانت با انگشتانم افتاده بودم که وقتی لیوان را دادی دستم  جریانش تنم را سوزاند...

بعدها مادر میگفت.

لیسانس دارد، پسر خوبی است

من اما نمی شنیدم

یاده تو افتاده بودم که میگفتی معلم شو...

کنارم نشسته بود و می گفت

دکترای مکانیک دارم می خواهم بروم امریکا

خانه ی بزرگی داریم....

من اما نمی شنیدم

یاده نگاه های تو افتاده بودم...

باهم ایستاده بودیم در ایستگاه و می گفت می شود باهم قدم بزنیم

من امانمی شنیدم

به تو فکر میکردم 


آن روزها

من هیچ چیز نمی شنیدم

به جز صدای تو

من هیچ چیز نمی دیدم

به جز نگا ههای تو

 حواسم همیشه پرت تو بود

خبر ازدواجت را که شنیدم

تازه گوشهایم باز شد

چشم هایم دیدند

اما...

حالا من بودم با گوش های باز

و یک دنیا سکوت...



  • ۲۴۶
صبرا **
مثل من
:(

خبر ازدواجت رو که شنیدم
..
عالی بود
ممنون


شقایق وحشی
..... حال شبهای مرا همچو منی داند و بس.... خیلی تلخه:( 
✿شمیم زندگی✿
:((
عجب همه وبلاگنویساازعاشقی مینویسن
راستی رمز پستاتو هردفعه که مذاری برام بفرست
کلنگ همساده پسر
و یک دنیا سکوت و یک قلب شکسته.
زیبا بود. احساس دوران کودکی ام را زنده تر یافتم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan