بدرقه...

  • ۱۹:۱۳
هر کسی
یک امید،
یک عُصیان،
یک از دست دادن،
یک درد،
یک تنهایی،
یک اندوه،
 در خود دارد. .
 زیرا از درون ِ هر کس
یک نفر رفته است،
و هر کاری که می کند
 نمی تواند او را بدرقه کند





فاتح پالا l ترجمه : سیامک تقی زاده



بعدا نوشت:


کاش میشد پشت سر تمام آنهایی که از درون سفر کرده اند
کاسه ی آبی ریخت
و از زیر قران ردشان کرد
تا با خیال راحت تر بروند

و کاش میشد تکه های جامانده ی خاطراتشان را برایشان
با پست سفارشی فرستاد
تا دیگر بهانه ای برای بازگشت نداشته باشند....

کلنگ همساده پسر
و گاهی آن ها را در خواب می بینم و صبح که از خواب بیدار می شوم، حال و هوای بدرقه ی گم شده ام بیشتر می شود.
چه زیبا بیان شده اند این کلمه هایی که نوشته اید.


از دل براومده به دل میشینه
کسی که بتونه زیبایی نوشته رو تشخیص بده حتما زیبا هم مینویسه... شما هم زیبا ادامه دادید...


شقایق وحشی
کسی بیاید
مارا دعوت کند
به رفتن!
به رفتن  از تمام کسانی که  رفته اند 
و ما هنوز درون آنها مانده ایم !
فاطمه ضیا الدینی
بسیار عالی انگار شاعر همین شعرو ادامه داده...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan