- دوشنبه ۱۲ بهمن ۹۴
- ۱۴:۵۴
برایت شعر سرودم
و گذاشتم سرسفره
کنارش هم نان
آری عزیزم
گاهی زن ها اینگونه شاعر میشوند
پیراهن قرمز گلدار میپوشند
و عطر مریم میپاشند بر تنشان
گیسو رها میکنند و میبافند
زن ها دیوان شعری هستند که
گاهی کسی آنها را نمی خواند...
پ.ن:
+ به غذای توی سفره نگاه کن و دیوان شعرم را بخوان....
قطره قطره اشک ریختم
دست سوزاندم
صبر کردم
تا تو زیبا سیر شوی
احساسم را ببلع
نوش جانت عزیز
و گذاشتم سرسفره
کنارش هم نان
آری عزیزم
گاهی زن ها اینگونه شاعر میشوند
پیراهن قرمز گلدار میپوشند
و عطر مریم میپاشند بر تنشان
گیسو رها میکنند و میبافند
زن ها دیوان شعری هستند که
گاهی کسی آنها را نمی خواند...
پ.ن:
+ به غذای توی سفره نگاه کن و دیوان شعرم را بخوان....
قطره قطره اشک ریختم
دست سوزاندم
صبر کردم
تا تو زیبا سیر شوی
احساسم را ببلع
نوش جانت عزیز