پیری همین نزدیکیست....

  • ۱۴:۴۳

پیری همین نزدیکیست....

 همین کوچه ی کناری...



طعمِ پاییز

  • ۱۷:۴۹

وقتی به خرمالوی روی درخت پشت خونمون نگاه میکنم که زیر بارون با اون رنگ سبز و زرد نارنجیش چقدر بازی میکنه با چشم و دل و روحم واقعا به این نتیجه میرسم خدا چقدر زیباست که تونسته یه همچین زیبایی رو خلق کنه

تا حالا به رنگ میوه های پاییزی نگاه کردین!!

مثلِ تابلوِ نقاشی

مثلِ کتابِ شعر

مثلِ نت های موسیقی


خدایا شکرت برای این همه زیبایی که خلق کردی
و ما بین این همه رنگ فقط سیاهی می بینیم....

ببخش مارو اگر که نشونه هاتو نمی بینیم...




  • ۲۴۳

رویای من با تو

  • ۱۲:۵۹

دوست داشتم باهم در یک اتاق کوچک زندگی کنیم

یک گوشه اش یک اجاق یک شعله ای می گذاشتیم و دلمان را خوش میکردیم به نیمروهای صبح و شب .

دوتایی یک سفره دونفره پهن میکردیم و یک تکه نان می گذاشتیم وسط  و دلمان خوش بود به برکت بزرگ سفره کوچکمان

تو برای من لقمه میگرفتی و من برای تو و دلمان خوش بود ................
اخر ماه که پولمان نمی رسید اجاره خانه کوچکمان را بدهیم باهم می خندیدیم به وضع اقتصادی خانواده دونفریمان و دلمان خوش بود ..........

دلمان خوش بود که من تورا دارم و تو مرا..........

دلمان خوش بود به صدای خنده پیچیده شده در اتاقمان...........

زندگی نقلی و کوچک داشتیم اما

خب

دلمان که خوش بود...................

نگاهِ سوم

  • ۰۰:۴۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

چقدر دوستت دارم....

  • ۱۲:۲۲
وقتی می خواهم بدانم
کسی را چقدر دوست دارم
به این فکر میکنم که
امروز چقدر به او فکر کرده ام
این هفته چقدر به او فکر کرده ام
این ماه چقدر به او بفکر کرده ام
امسال چقدر به او فکر کرده ام
 



تو که در تک تک روزها
هفته ها

ماه ها
سال ها
 در تک تک خاطرات منی....
تو بگو چقدر دوستت دارم ؟؟؟؟
چقدر.......
 
  • ۱۶۰

تکلیف ِ روشن.........

  • ۲۳:۱۱
کار از آنجایی خراب شد
که تکلیف عشق یواشکیم روشن شد...


تو دلت جای دیگر گیر بود....


کاش تا ابد بلا تکلیف می ماندم
و در رویایم
می بافتم که دوستم داری.....
  • ۱۲۷

راز هوایِ پاییزی و نم نم باران

  • ۱۶:۰۱
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۵۱

پاییز

  • ۰۱:۳۵


هنوز هم دوستت دارم

باران، خاک نشسته بر خاطراتت را میروبد
 باد ورق میزند روزهای دور را
این دوست داشتن را مدیون پاییزم...
  • ۱۸۰

راهی برای نرفتن...

  • ۰۰:۳۱


با پای برهنه
دنبالت میدویدم
 کودکانه اشک هایم را با آستین پیراهنم پاک میکردم
ماشینتان از خم جاده که گذشت
نا امیدانه روی شن های جاده نشستم
به راهی که از آن رفته بودید می نگریستم
کاش همه ی راهها برای رفتن بسته باشند

دستان گره کرده ام را باز میکنم
 به تیله رنگی که جا گذاشته بودی خیره میشوم
 

از خواب که میپرم
 نه از تو خبری ست
و نه
از تیله رنگی
و
 
همه راهها برای رفتن و باز نگشتن هستند....

خدا شاعرِ روشنی ست...

  • ۱۵:۵۵

خدا شاعرانه

زندگی را برایم

روشن میکند

همان وقت که خورشید یواش یواش بالا می آید

و یاد تو بی رحمانه زندگی را برایم تاریک می کند


همان زمانی که خورشید کم کم پایین میرود...

 غروب همیشه بدون تو تلخ خواهد بود ...

Designed By Erfan Powered by Bayan