- جمعه ۱۲ تیر ۹۴
- ۱۵:۵۵
تو همین پایینی
نه در آن دورها
نه آن بالا بالاها
نه در جایی که دست من نرسد
همین جایی
هروقت صدایت بزنم
هر گاه بی تاب شوم
دلم که بشکند از ادمها
دست می کشی روی سرم
نوری می تابانی بر دلم
آراااام می شوم.
خودت هم که دلگیر باشی از من
متجلی می شوی در آل محمد
فاطمه را که صدا بزنم
از زینب که مدد بخواهم
بر رقیه خاتون سه ساله که اشک بریزم
دلم روشن می شود
خیالم آسودست که
به گوشت می رسانند
که من پشیمانممم
من عبدی خطاکارم
می دانم که میگذری از من
خودت را از من نگیررررر
**بی یاد تو نفس کشیدن سخت است.
تمام دل خوشیهای دنیای کوچکم را هم که نداشته باشم یاد تو مرا بس است.
یک قطره اشک که برایت بریزم شادم میکند به اندازه تمام خنده های عمیقم.