- پنجشنبه ۷ آبان ۹۴
- ۱۲:۵۹
دوست داشتم باهم در یک اتاق کوچک زندگی کنیم
یک گوشه اش یک اجاق یک شعله ای می گذاشتیم و دلمان را خوش میکردیم به نیمروهای صبح و شب .
دوتایی یک سفره دونفره پهن میکردیم و یک تکه نان می گذاشتیم وسط و دلمان خوش بود به برکت بزرگ سفره کوچکمان
تو برای من لقمه میگرفتی و من برای تو و دلمان خوش بود ................
اخر ماه که پولمان نمی رسید اجاره خانه کوچکمان را بدهیم باهم می خندیدیم به وضع اقتصادی خانواده دونفریمان و دلمان خوش بود ..........
دلمان خوش بود که من تورا دارم و تو مرا..........
دلمان خوش بود به صدای خنده پیچیده شده در اتاقمان...........
زندگی نقلی و کوچک داشتیم اما
خب
دلمان که خوش بود...................