- يكشنبه ۸ آذر ۹۴
- ۱۳:۲۴
کودک میشوم
مثل همان موقع هایی که می خواستیم از خانه مادر بزرگ برویم...
و من دل نمی کندم از باغ
رفتن را دوست نداشتم
خودم را میزدم به خواب
بابا در آغوشم میکشید
و مرا می برد...
حالا اما
تاب دیدن
رفتن ات را ندارم
در آغوشم بکش.....