راهی برای نرفتن...

  • ۰۰:۳۱


با پای برهنه
دنبالت میدویدم
 کودکانه اشک هایم را با آستین پیراهنم پاک میکردم
ماشینتان از خم جاده که گذشت
نا امیدانه روی شن های جاده نشستم
به راهی که از آن رفته بودید می نگریستم
کاش همه ی راهها برای رفتن بسته باشند

دستان گره کرده ام را باز میکنم
 به تیله رنگی که جا گذاشته بودی خیره میشوم
 

از خواب که میپرم
 نه از تو خبری ست
و نه
از تیله رنگی
و
 
همه راهها برای رفتن و باز نگشتن هستند....

خدا شاعرِ روشنی ست...

  • ۱۵:۵۵

خدا شاعرانه

زندگی را برایم

روشن میکند

همان وقت که خورشید یواش یواش بالا می آید

و یاد تو بی رحمانه زندگی را برایم تاریک می کند


همان زمانی که خورشید کم کم پایین میرود...

 غروب همیشه بدون تو تلخ خواهد بود ...

حالِ خوبی نیست.

  • ۱۵:۵۲

روزهایی رفته اند

که دستم دیگر به هیچکدامشان نخواهد رسید

روز هایی خواهند آمد که فکرم به هیچکدامشان نخواهد رسید

امروزم پرشده از نرسیدن ها


حالِ خوبی نیست ...


  • ۱۱۲
Designed By Erfan Powered by Bayan