می بافم دل تنگی هایم را بهم غم هایم را به هم

  • ۱۶:۱۱
یکی از زیر یکی از رو
یک قطره اشک
یکی از زیر یکی از رو
یک دنیا غم
یکی از زیر یکی از رو
اه ارزوهایم
یکی از زیر یک یاز رو
میبافم دلتنگی هایم را
یکی از زیر یکی از رو
یک قطره اشک...
 حالا دانه ها را کور میکنم
 برای همیشه حرف دلم باید سر بسته بماند..

جورابی بافته ام تا شاید غم هایم را با خود ببرد

مادر میگوید :
"چه جوراب زیبایی"
اری ،
جوراب زیبایی ست مادر ..
بپوش و لگد بزن بر دانه هایش

پدر میگوید :
"برای من هم بباف"
می بافم ...
باز میبافم....
 باز جورابی زیبا...
باز شالی زیبا...
باز فرشی زیبا...
 می بافم
دل تنگی هایم را بهم
غم هایم را به هم




پ.ن:

+به فرش های زیبا که نگاه میکنید دعایی کنید به حال بافنده اش....
+ برای خودم شالی بافته ام
روی دوشم که میاندازمش
سنگینیش اندازه ی تمام کوه هاست....

حکمِ دل...

  • ۱۸:۴۶
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دوستت دارم که دوستت داشته باشم...

  • ۱۸:۳۲

نگاهت میکنم

بی دغدغه

بی اینکه بخواهم برای همیشه داشته باشمت

نگاهت میکنم که نگاهت کرده باشم

 نگاه تو که باشد

دنیایی جز چشمانت وجود ندارد

زمین و زمان خلاصه میشود در تو

نگاهت که میکنم

ذهنی برای تحلیل وجو ندارد

دیگر یادم نمی آید که تو

دنیای کس دیگری هستی


نگاهت میکنم که مدیون چشمانم نباشم

دوستت دارم که مدیون دلم نباشم

نمی اندیشم که مدیون وجدانم نباشم


دلم،کوچک است یا دنیا بزرگ

  • ۱۸:۲۷


دلم تنگ شده برای روزهایی که خودم بودم...............


پیری همین نزدیکیست....

  • ۱۴:۴۳

پیری همین نزدیکیست....

 همین کوچه ی کناری...



طعمِ پاییز

  • ۱۷:۴۹

وقتی به خرمالوی روی درخت پشت خونمون نگاه میکنم که زیر بارون با اون رنگ سبز و زرد نارنجیش چقدر بازی میکنه با چشم و دل و روحم واقعا به این نتیجه میرسم خدا چقدر زیباست که تونسته یه همچین زیبایی رو خلق کنه

تا حالا به رنگ میوه های پاییزی نگاه کردین!!

مثلِ تابلوِ نقاشی

مثلِ کتابِ شعر

مثلِ نت های موسیقی


خدایا شکرت برای این همه زیبایی که خلق کردی
و ما بین این همه رنگ فقط سیاهی می بینیم....

ببخش مارو اگر که نشونه هاتو نمی بینیم...




  • ۲۴۳

رویای من با تو

  • ۱۲:۵۹

دوست داشتم باهم در یک اتاق کوچک زندگی کنیم

یک گوشه اش یک اجاق یک شعله ای می گذاشتیم و دلمان را خوش میکردیم به نیمروهای صبح و شب .

دوتایی یک سفره دونفره پهن میکردیم و یک تکه نان می گذاشتیم وسط  و دلمان خوش بود به برکت بزرگ سفره کوچکمان

تو برای من لقمه میگرفتی و من برای تو و دلمان خوش بود ................
اخر ماه که پولمان نمی رسید اجاره خانه کوچکمان را بدهیم باهم می خندیدیم به وضع اقتصادی خانواده دونفریمان و دلمان خوش بود ..........

دلمان خوش بود که من تورا دارم و تو مرا..........

دلمان خوش بود به صدای خنده پیچیده شده در اتاقمان...........

زندگی نقلی و کوچک داشتیم اما

خب

دلمان که خوش بود...................

Designed By Erfan Powered by Bayan