کلاغ دل سفید من

  • ۰۱:۱۰

کلاغ شدم

نشستم روی درختی بی برگ 

به آسمان نگاه کردم

کبوتر های سفید اوج گرفته بودند و بی پروا می رقصیدند

گویی عاشق بودند و برای هم دلبری می کردند

سفید بودند و زیبا

دلم رفت پی شان 

جلد خانه توری ،روی پشت بام همسایه بودند

خیال دانه شب و لانه گرم نداشتند

رها بودند و آزاد

من اما ....

قصه کلاغ و کبوتر که گفتن ندارد

 کلاغ سیاه کجا و کبوتر سفید کجا

دخترکی از پنجره خیره بازی کبوترها بود

کسی مرا نمی دید

سیاهیم دیده نمی شد

با صدای سوتی کبوتر ها راهی لانه گرم و دانه شب شدند

من اما 

حالا رها تر بودم

دوست داشتم کلاغ باشم،رها باشم

پرم سیاه بود اما برای چنددانه گندم آسمان را رها نمی کردم

 کلاغ سیاه پر زد و رفت

پنجره را بستم 

وقصه کلاغ دل سفید خیالم را نوشتم

نا یادم بماند


کلاغ رها بودن بهتر از کبوتر اسیر بودن است

اینجا دنیای من بود

کلاغ های دنیایم دلشان سفید بود و نان خودشان را میخوردند...


یادگاری از تو ،همیشه با من است.

  • ۱۹:۲۲

تار موی سفیدم را دوست درارم

گاهی که دلم برایت تنگ میشود 

دست میکشم رویش

تمام خاطراتت را بیادم می اورد

این سفید ریشه دار 

یادگار توست

اما

حالا....

تو کودکی در آغوش 

و

من آیینه ای بدست

خوب اوج گرفتی عزیزم

من اما هنوز

این پایین با تار سفید 

سفر میکنم به گذشته ها.

بهار هایی که زمستان شد و زمستان هایی که بهار شد.

شانه که می کشم 

مواظبم

نکند شانه یادگارت را باخود ببرد

نکند فراموش کنم روزهاییی که 

ریشه کرده زیر موی سفیدم را.

 دیروز یکی بود و امروز دوتا

با این که دیگر نیستی 

اما هنوز که قدم میزنی در خیالم

برایم موی سفید دیگری 

ارمغان می آوری......






Designed By Erfan Powered by Bayan