- پنجشنبه ۱۲ آذر ۹۴
- ۰۰:۱۱
جایی،قبل تر از هزار سال نوری پیش
مرده است
من قرن هاست
به "هیچ"زل زده ام.
کامران رسول زاده
تو رفتی
و
من فرار کردم....
دویدم
گریه کردم
و با اولین قطار
رفتم....
پ. ن :
1
+ دلت که می لرزید من با چشام دیدم
تو زل ِ تابستون چقد زمستونه
هوا گرفته نبود دلم گرفت اون شب
به مادرم گفتم هنوز بارونه
هنوز بارونه
قطار رد شد و رفت مسافرا موندن
مسافرا که برن قطار می مونه
تو برف بارونی قطار قلب منه
قلب شکسته ی من تو برف مدفونه
دونه به دونه غمی ریل به ریل شبم
غم توی خونه ی من هر شبو مهمونه
هر شبو مهمونه
بگو شب بخوابه من بیدارم
من شبو زنده نگه می دارم
پ.ن
2
+من تکرار اهنگی بودم که بارها بیادت گوش میدادم...
همه چیز برای نماندن آماده بود عزیزم.
کودک میشوم
مثل همان موقع هایی که می خواستیم از خانه مادر بزرگ برویم...
و من دل نمی کندم از باغ
رفتن را دوست نداشتم
خودم را میزدم به خواب
بابا در آغوشم میکشید
و مرا می برد...
حالا اما
تاب دیدن
رفتن ات را ندارم
در آغوشم بکش.....
بوم جلوی رویم
تو
پشت بوم
به چشمهای تو نگاه میکنم
خورشید ،آبی
لبخند می زنی ، اسمان قرمز
موهایت را رها میکنی
آبشار،سیاه
دنیایم را بهم ریخته ای عزیز
نقاشی هایم دفتر شعر شدند.....
نگاهت میکنم
بی دغدغه
بی اینکه بخواهم برای همیشه داشته باشمت
نگاهت میکنم که نگاهت کرده باشم
نگاه تو که باشد
دنیایی جز چشمانت وجود ندارد
زمین و زمان خلاصه میشود در تو
نگاهت که میکنم
ذهنی برای تحلیل وجو ندارد
دیگر یادم نمی آید که تو
دنیای کس دیگری هستی
نگاهت میکنم که مدیون چشمانم نباشم
دوستت دارم که مدیون دلم نباشم
نمی اندیشم که مدیون وجدانم نباشم
دلم تنگ شده برای روزهایی که خودم بودم...............
تو هم که مثل من مدتهاست نیستی...☹️